درود ای واپسین صبح ای سحر بدرود
که با آرش تو را این آخرین دیدار خواهد بود
به صبحِ راستین سوگند
به پنهان آفتابِ مهربارِ پاکبین سوگند
که آرش جان خود در تیر خواهد کرد
پس آنگه بی درنگی خواهدش افکن
زمین می داند این را
که تن بی عیب است و جان پاک
نه ترسی در سرم نه در دلم باک است
نفس در سینه ها بیتاب میزد موج
----سیاوش کسرایی----