مدوسا و بوی کباب

 

 

1

باده ت به دست باشد گر دل دهی به هیچ

در معرضی که تخت سلیمان رود به باد

2

رادیکال بودن یعنی به عمق قضایا پی بردن – مارکس

3

تیم فوتسال زنان جمهوری اسلامی ایران قهرمان آسیا شد . در عبارت قبلی بر روی معانی الفاضی نظیر تیم ، فوتسال و جمهوری اسلامی ایران تقریبا توافق وجود دارد . ضمن اینکه قهرمان و آسیا و شدن هم همینطورند . اما زنان یعنی چه ؟ می توانیم بگوییم زنان یعنی زن ها ، جمع زن . اما زن یعنی چه ؟ اختلاف اینجا آغاز می شود هرچند برای بسیاری این لفظ نیز بدیهی است و معنی اش از قبل موجود است اما برای بسیاری دیگر این لفظ محل تعمق است . شاید گویا ترین جمله در این خصوص از نیچه باشد : و اگر حقیقت زن باشد چه ؟ و می دانیم لفظ حقیقت در زبان آلمان زن است ( مونث )

3

هر آنچه قابل مونث شدن نیست به پوچی آلوده است – ابن عربی

4

اما سخت نگیریم ، زندگی و بخصوص اخبار و ورزش ساده تر از این حرفهاست . زن یعنی چه ؟ و چاره ای نداریم جز توافق بر سر شکل خاصی از پایین تنه . موجوداتی که بشر هستند و  صاحب فلان شکل خاص از اندام های تناسلی ، زن هستند و آن زنانی که در محدوده ی جغرافیایی کشوری به نام جمهوری اسلامی ایران هستند در ورزشی به نام فوتسال قهرمان آسیا شده اند و همه می دانند آسیا محدوده ی خاصی از جغرافیاست و درست است که بسیاری از ایرانیان این گروه را زنان ایران زمین و این چنین می نامند ، اما چه خوششان بیاید یا نه ، نهاد های بین المللی آنها را زنان جمهوری اسلامی می دانند 

5

تقریبا همه خوشحالند : فعال حقوق زنان ، فعال حقوق کارگران ، فعال حقوق حیوانات ، فعال حقوق حقوق بگیران و... خلاصه ی حرف ها هم یکی است ، زنان ایرانی علیرغم وجود محدودیت ها توانستند به جایگاه واقعی شان – فراز بام آسیا – برسند و این موضوع جای خوشحالی دارد

6

اما شاید زن بودن بجز معنای بیولوژیک اش ، معانی دیگری هم داشته باشد . شاید زن بودن دال برای معانی دیگری هم باشد ؟ شعار لیبرالیسم متاخر احترام به تفاوت هاست . آفریقا باید بدبخت بماند و این تفاوت باید محترم شمرده شود تا توریست های شیک اروپایی از سفر و تجربه ی تفاوت لذت ببرند .

7

در زبان هیچ لفظی به تنهایی صاحب معنا نیست ، متاسفانه و برخلاف نظر روزنامه نگاران و دانشمندان و فعالین محترم باید بگویم همچنان استعاره در زبان بیداد می کند ، اگر ذات آن نباشد  . و اگر لفظی را به صورتی منفرد هم بررسی کنیم باز از داشتن یک معنا ی قطعی سرباز می زند . اما می شود  معانی لغات را به صورتی تقابلی بررسی کرد و اینگونه به حقیقت معنی آنها نزدیک شد : زن موجودی است که مرد نیست .  اما مرد چیست ؟ می شود از دیدگاه تقلیل گرایانه / پایین تنه ای فراتر برویم و برای مرد برخی کیفیات را لحاظ کنیم که زنها فاقد آنها هستند / باید باشند . و همینطور زنها هم باید خصوصیاتی داشته باشند که آنها را از مردان متمایز می کند .

8

فوتبال امروزه به یکی از ارکان فرهنگ توده ای تبدیل شده است . یادم می آید سالها پیش مجله ی تماشاگران – که ذکرش بخیر باد – تیتری فوق العاده را انتخاب کرده بود : فوتبال ، افیون توده ها . تا چند سال پیش من فوتبالی محسوب می شدم و اگر امروز نیستم دلایل ساده تری از تفکر و اندیشه و فاشیسم موجود در فوتبال دارد . هر کسی که یک لگد به زیر توپ زده باشد می فهمد که در برداشت سریع و بدون پیش زمینه ، فوتسال زنان و سبک بازی آنها تفاوت شایان توجهی با مردان ندارد ، و به لطف پیشرفت های علمی و فرهنگی شاید ورزش زنان و مردان تا چند سال بعد درهم ادغام بشوند

9

چند سال پیش پس از قهرمانی یکی از خواهران ویلیامز – یادم نمی آید کدام یکی اما فکر می کنم سرنا – در یکی از مسابقات جهانی – بازهم یادم نمی آید کدام یکی – فدراسیون تنیس روسیه – یا یکی از عوامل اش – طعنه ی بزرگی به هم مسلک هایش در آمریکا انداخت و قهرمانی یکی از برادران ویلیامز را تبریک گفت . و البته که جنجال بزرگی به پا شد و روسها علیرغم داشتن داف قدری چون شاراپووا متهم به بی فرهنگی و نامتمدن بودن و هزاران چیز از این قبیل شدند . اما پشت حرف این روس حقایق بیشماری برای تعمق وجود دارد ، اگر روزنامه نگاران و فعالین محترم مهلت بدهند ، این حرف ها در مورد تیم فوتسال زنان ایران هم وجود دارد و همین چند سال پیش بود که در خصوص جنسیت بازیکنان شبهاتی پیش آمد ، به بند 8 مراجعه شود .

10

دو آرایشگر را تصور کنید که بالای سر مدوسا – الهه ی یونانی – ایستاده اند و می خواهند به موهای او برسند . یکی از آندو با مش موافق است و آن یکی به مدل دیگری متمایل است . آنچه اصلا به ذهن این دو نمیرسد ، قطع کردن سر مدوسا ست . هر دو اما متفق القولند که باید بر اساس آخرین مدل های روز باشند . در زمانه ما ، روزنامه نگاران / فعالین مستقل اجتماعی ، و حکومت ها و ساختارهای امروزی چنین نسبتی را با هم دارند .

11

اگر افسرده هستید ، اگر خودتان را به روانپزشک و دارو بسته اید ، درمان شما پیش ابن عربی است . به قسمت 3 مراجعه کنید

12

یارم چون قدح بدست گیرد

بازار بتان شکست گیرد

هر کس که بدید چشم او گفت

کو محتسب که مست گیرد

خرم دل آن که همچو حافظ

جامی ز می الست گیرد

13

چپ و راست ، بالا و پایین ، بر سر سلامتی و ورزش توافق دارند . حتی عقل سالم هم از قدیم در بدن سالم بوده است . همه در به در سلامتی هستند و بر سر خوب بودن و رسیدن به درگاه سلامتی متحدند . و نزدیک ترین راه ورزش کردن است . پارکها و باشگاه های تهران و شهروندان محترم و مسئول مثال خوبی هستند

14

با ضعف و ناتوانی همچو نسیم خوش باش

بیماری ام در این راه ، بهتر که تندرستی

دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخواست

گفت با ما منشین کز تو سلامت برخواست

من مدیون بیماری ام هستم ، بیماری مرا بر سر عقل آورد – نیچه ،  اینک انسان

15

شاید حق با بودریار باشد که می گوید شرایط زنان در گذشته بهتر بوده است . شاید حق با آن جامعه شناسان و متفکرانی باشد که اعتقاد دارند ورزش در عصر ما خصوصیتی بالذات فاشیستی دارد . ولش کن کی حوصلشو داره به زندگیت بچسب و تلاش کن تا رستگار/ موفق/سالم بشی . بوی کباب می آید اما شاید خر داغ می کنند

 16

تخته نرد بهتر است تا سیاست - هراکلیتوس

 

بوسیدن سیاست ،  سفت ، و کنار گذاشتن اش

 

1

یا باید ابژه ی سیاست بود و یا سوژه اش ، هر دو یا هیچکدام امکانپذیر نیست – برشت

 

 

2

از لیبرال ها صحبت نکنیم بهتر است چرا که حرف ندارند ، همه سربازان گمنام اقتصاد آزاد هستند و خدایی/خرافه ای  دارند به نام آزادی . در اقتصاد ، در فرهنگ ، در شیوه ی اداره ی حکومت . در همه جا ، به او تقرب میجویند و هدف انسان را رسیدن به درگاه او می دانند . رک و راست ، لیبرالها یا واقعا احمق هستند یا به دلیل پشتوانه ی اقتصادی شان فرصت زیاد دارند و باید سرشان گرم شود . اگربخواهیم واقع بین باشیم این خدای جدید همه گیر است و حیوان لیبرال تنها شکل انسان در عصر حاضر است

3

جایی وجود داشته است به اسم دهه ی چهل ، درآنجا افرادی بوده اند ادامه ی راه چهارده معصوم . و البته که چپ هم بوده اند . باید از آنها یاد کرد . چپ های لیبرال به آنها توسل می جویند و از آنها یاد میکنند و الگویشان هستند .اورکت سبز ، سبیل که از قضا همزمان در سالن های مد هم باب روز است .کمی اخم و قضاوت های اخلاقی از همه سمت .

4

قسمی دیگر از موجودات هستند که شایع ترند و نتیجتا انسان تر . فعال حقوق بشر ، فعال محیط زیست ، فعال کارگری ، فعال نه چندان اهل فعالیت ، فعال حقوق اشیا و حیوانات و الخ . این فعالیت ها ی ثمر بخش سیاسی منحصر می شود به نوشتن متون ادبی و شرکت در مهمانی های رفقا و مست کردن و دری وری گفتن

5

آنچه از چپ و راست ، بالا و پایین ،همه،  روی آن اتفاق نظر دارند ، تاریخ نام گرفته است . تاریخ حقیقتی است بی بدیل و پر است از سوژه های نوستالژیک . باید از آن یاد کرد و غالبا آه کشید و از آن درس گرفت وهمزمان  نگذاشت تکرار شود .تاریخ چیزی است چون آینه ی عبرت . اما در نهایت باید به پیش رفت . تاریخ منتظرکسی نمی ماند . خطی است و اهداف بلند پروازانه ای در سر دارد . در تاریخ عده ای خوب بوده اند و عده ای بد . و چه چیز مسلم تر از خوب و بد ؟ هر خری می داند آدم خوب کیست و بد کدام است

6

در گذشته قالب های ادبی گوناگونی وجود داشته اند . شعر ، داستان ، رمان ، نقد و غیره . بعد ها سینما آمد( بله ، سینما هم یک قالب ادبی محسوب می شود ) آنها که فرصت داشتند در اوقات فراغت به این موضوعات می پرداختند . امروزه تنها یک قالب غالب است : دلنوشته ی سیاسی . مردم خوششان می آید ، حتی شعر و فلسفه هم باید دلنوشته ی سیاسی باشد . درست در عصری که تمام اوقات به تعبیری اوقات فراغت است باید با نوشتن و دنبال کردن تنها و تنها دلنوشته های سیاسی خود را جزیی از گله کرد . حتی اکثریت اشعار ، فیلم ها و هنرها از منظر یک دلنوشته ی سیاسی تعبیر می شوند . ساده است و همه استقبال می کنند . برای ساخت فیلم باید پشتوانه ی مالی داشته باشید . داستان حوصله می خواهد . شعر را خیلی ها نمی فهمند . اما سیاست اینطور نیست . حقیقت عبارت است از شناخت خوب بد ، و چه چیزی بدیهی تر از خوب و بد ؟

7

امروزه سیاست تنها یک معنی دارد : اخلاق . فلان حاکم چون آدم کشته است بد است ، انگار که حکامی هم بوده اند که آدم نکشته اند . در نگاه اخلاقی/ ادبی به سیاست ، حاکم خوب کسی است که تنها شب شعر برگزار کند و تمام گله را در عدالت کامل به چرا ببرد ، چرا که توده ی مردم بسیار گل و انسان هستند : خوبی مطلق ، و در دو روز دنیا تنها می خواهند بخورند و بخوابند و با هم مهربان باشند و شادی کنند

8

اما باید انصاف را رعایت کرد : تمام چپ ، که امروزه تمام انسان ها هستند ، طنز فوق العاده ای دارند . طوری وضع موجود را تحلیل می کنند و از واقعیت و حقیقت سیاسی / اخلاقی دم می زنند که اگر کسی ازسیاره ای دیگر بیاید فکر می کند آنها تا به حال کلی حکومت عوض کره اند و قرار است تا دو ساعت دیگر هم یک انقلاب دیگر در سطح جهانی را رهبری کنند . دلنوشته های خوب هم این ویژگی را دارند .

9

از ویژگیهای جذاب محافل امروز این است که هیچکدام از نظر ماهیتی تفاوتی با یکدیگر ندارند ، و درست به همین دلیل هیچکدام همدیگر را قبول ندارند و به شیوه ای پارانوییدی تلاش می کنند تا وابستگی دیگر فرق را اثبات کنند . بله ، اعتماد به نفس هم جزیی از مذهب رایج است و همه به آن ارادت دارند . مطمئنا امروزه بر روی کره ی خاکی جایی بیرون از لغت " محفل " وجود ندارد ، اگر دارد هم همان لغت "جهنم " است

 

من پاهایم را به شرق دراز کرده ام تا آبله هایم طلوع کند

 

اول

امروز دوم خرداد است . هفته ی گذشته کتاب دیدن از بیژن الهی را خواندم . سه روز طول کشید . معمولا کتابهایی با این حجم برای من یکروز طول می کشند . خواندن اینگونه اشعار در دوران ما سخت است . چند ماه قبل بود که بیژن الهی یکدفعه مطرح شد ( از لغت مد به عمد استفاده نمی کنم ) و در بین دوستان چند سطری از الهی شنیده بودم . و خوب بود

دو

شعر حجم  ، یا آنچه تحت این عنوان قرار می گیرد ( و اگر بیژن الهی ذیل آن قرار بگیرد ) مورد پسند من نیست . به نظر من این شعر زیادی بورژوایی است . شعر آدم حسابی هاست ، یا کسانی که می خواهند آدم حسابی به نظر بیایند ، و تقریبا اکثریت جامعه امروز این صفت را دارند . لفظ حساب در اینجا بسیار گویاست چرا که یادآور ریاضیات و حساب و کتاب است .  در جهان امروز بیشتر از تمام دوران ها واژه ها تخصصی شده اند و استفاده از آنها نشاندهنده ی شغل ، مرتبه و جایگاه متکلم است .  و در شعر حجم به نظر می رسد کلمات با دقت و تخصص و تیزبینی انتخاب می شوند تا دارای بیشترین حجم باشند .

البته این باعث نمی شود تا شعرهای فوق العاده این ژانر را نادیده بگیریم ( که کم هم نیست ) کتاب دیدن هم چند شعر فوق العاده دارد

سه

 . شاید جذابیت شعر هم در همین باشد . به تک تک ما شخصیتی و هویتی تحمیل شده است که تخطی از آن بسیار سخت به نظر می رسد . ما موظیم خودمان باشیم .  شعر( هنر ) زمین بازی بزرگی است که در آن راحت تر جست و خیز می کنیم ( مشکل حجم هم تا حدی برای من همین است : راحت نیست ) فلسفه هم برای من چنین ویژگی ای دارد .  هر چند امروزه  هنر این راحتی را از ما دریغ می کند و با حجم متنابهی مهندس و دکتر هنر طرف هستیم که حرف ، حرف آنان است 

چهار

حسابی ترین قسمت کتاب ، فصلی است که چند تذکار نام گرفته است و مولف کوشیده است به شاگردان/ مخاطبانش رسم الخط فارسی ، رسم الخط خودش را بیاموزد . این فصل چنین شروع می شود : شیوه ی برش مصرع ها از روی هوای دل نبوده است . به شیوه ای مذهبی و متافیزیکی ، مولف اعتقاد دارد تنها یک شیوه ی حقیقی ، سالم ، درست و حسابی برای خواندن و نوشتن  وجود دارد . اگر با متنی علمی در دانشکده ی ادبیات مواجه بودیم اشکالی نداشت . اما استاد ! ( خدایش بیامرزد )  این شعر است و من ِ مخاطب حق دارم تا هر جور دلم بخواهد آن را کج و راست کنم

اما اشکالی ندارد ، چند تایی از این شعر ها حرف ندارند  و با دخل و تصرفی در سطری از مرحوم الهی می توان گفت : خدای ادبیات ، بی رحمانه ، بخشنده است

 

خاک سور- حسین فاضلی

1
فرهنگ ، عقل جهانی بس کم عقل است – گی دبور

2
امروز نمایشگاه کتاب تمام می شود . البته در شروع شدن این نمایشگاه جای شک و تردید وجود دارد ، اما به هر حال امروز تمام می شود . در روزهای نمایشگاه حرف زیادی از کتاب نبود . به جایش کلی مطلب نوشته شد و دیدم ، که این همه غرفه ی مواد غذایی و فست فود و هایدا در محیط مصلی چه می کند . غیر فرهنگی است . در نمایشگاه کتاب فقط باید کتاب عرضه شود . فقط کتاب که یار مهربان است و دانا و خوش بیان است و الخ
تحلیل های زیادی هم از این موضوع صورت گرفت ، شد ، به انجام رسید ... از نا بکاری حکومت تا حماقت مردم . حجم عظیمی از ملت اهل فرهنگ و ادب ، حجم عظیمی از مردم را مسخره و سرزنش کردند که چرا اینقدر بی فرهنگ هستند و ( احتمالا ) مثل آنها با فرهنگ نیستند تا فقط برای کتاب به نمایشگاه بیایند
3
اما خودمانیم ( خودمان : نهایت صد میلیون فارسی زبان که احتمالا هشتاد میلیون از آنها خودشان را به 500 لغت ضروری در انگلیسی و آیلس و وات ایز یور نیم بسته اند ) ایراد این غرفه های غیر فرهنگی چیست ؟ کتاب غذای روح است و از این خزعبلات ، قبول . ما که هر چه رادیولوژی و ام آر آی و کوفت و زهرمار دادیم ، کسی روح مان را به ما نشان نداد . اما همه مان ، چه فرهنگی چه گوسفند ، بر سر معنای گرسنگی متفق القولیم . همه فکر می کنیم می دانیم ضعف و ناتوانی ناشی از عدم رسیدن مواد غذایی به بدن چیست . پس چرا اینقدر مکان هایی که عذای جسم را تامین می کنند به نظرمان دور از تمدن اند؟
4
وزیر فرهنگ درست گفته اند . این مکان هر چه هست جز نمایشگاه ( و البته چه خوب ) مکانی است که اهالی یک بیزنس معروف – فرهنگ – که فکر می کنندتخم دو زرده کرده اند و صاحب روح هستند و متشخص و بافرهنگ ( و نتیجتا باقی مردم ، همان کارگر یخ در بهشت فروش و هانی و هایدا و...= احمق ، نفهم ، بی فرهنگ ) باید به آنها مراجعه کنند تا صاحب فضیلت شوند و سطح انسانی شان بالا برود . و این وسط ساندویچ سق زدن عملی است بسیار دور از شخصیت . حشو است . باید از آن پرهیز کرد چرا که در تمام طول تاریخ ، روح بر جسم حاکمیت داشته است . حتی امروزه هم که دیگر تن آدمی نه به جان آدمی بلکه به عضلات فربه و بادی بیلدینگ عزیز است و خود جسم به موضوعی روحانی تبدیل شده است . نه اساتید ، گلخانه ی فرهنگ مدت هاست تمام گیاهان اش پوسیده اند
5
افراد با فرهنگ تقریبا همگی شان ساکن تهران هستند و نمی دانند کلی آدم از سراسر ایران ( شاید هم جهان ) برای چند روز به تهران می آیند تا کتاب ببینند و چندین روز و ساعت در محیط قدسی نمایشگاه معطل اند و همین باعث می شود تا گرسنه شوند و بخواهند چیزی علاوه بر کتاب بخورند . که دیدن طبخ غذا و چهار کارگری که کاهو لای نان می گذارند باعث نمی شود تا گلخانه ای به نام فرهنگ و کتاب ، مضمحل شود . اصلا همین حساسیت به غرف غذایی و هرچه غیر از کتاب عرضه می شود و ملت نوش جان میکنند ، نشانه ی حسودی و حماقت و ضعف است . احتمالا بهترین ناشر ایران – هر که هست – هم می داند که نمی تواند با هایدا رقابت کند ، و هانی در ایام نمایشگاه ده برابر او دخل می زند ، همانطور که در شعب سراسری اش در طول سال .و البته این حسادت در محیط اقتصاد امری معمول است
6
اما اینکه مردم در ایام نمایشگاه از نظر جسمی بیشتر گرسنه میشوند ، فقط ناشی از نزدیکی هایدا و هانی است ؟ مگر در این ایام و به نام کتاب چه عرضه می شود ؟ غرفی مثل یا لثارات و هزار راه موفقیت که تکلیف شان معلوم است ، مشتری خودشان را دارندو فرقی هم نمی کند نمایشگاه باشد یا نه ، می فروشند و خرج شان در می آید . غرف علمی و کتب دانشگاهی هم که حکایت شان مثل هایدا و هانی است ، خسته نباشند
می ماند ادبیات و فلسفه . امسال چه کتاب خاصی در آمد ؟ فلسفه که تکلیف اش معلوم است ،اصلا استثنایی ترین آثار در آمده باشد . خریده می شود تا زینت بخش کتابخانه ها باشد . اگر خریده شود ، آن هم توسط یکی دو هزار نفر ، که آنها هم خودشان را علامه ی دهر و تحلیلگر و یک پا فیلسوف می دانند و شپیشان منیژه خانم است و نیازی به مطالعه ی این کتاب ها ندارند ، اما باید آرشیوشان کامل شود .باید کتاب را با دقت ورق بزنند تا بتوانند چهار تا متلک به مترجم اش بیاندازند – اگر در حلقه ی مریدان نیست – یا خسته نباشیدی بگویند – اگر جزو همپباله هاست –
اوضاع ادبیات از این هم اسفناک تر است . مشتی کتاب در می آید به نام ادبیات داستانی ، بعضی از این کتاب ها واقعا مهم اند و شاهکار هستی . از نقطه ی الف شروع می کنند و بعد از هوا کردن چند فیل ، در انتها به نقطه ی ب می رسند . در این بین یکی دو متلک به اهل سیاست می اندازند ، از زنی ستمدیده حکایت می کنند یا از ازگلی که معمولا مرد است و بسیار عمیق و یکبند از خودش می پرسد برای چه به دنیا آمده ام
در مورد شعر، داستان کمی خنده دار تر است . چند هزار نفر در سال کتاب شعر چاپ میکنند ( از جمله من ) و خودشان هم کتاب های خودشان را نمی خرند ، و همه استعداد بی بدیل سده هستند و هیچکس جز بچه محل های خودشان را قبول ندارند . محض اطلاع اساتید بگویم که امرزه ترانه و دلنوشته هم شعر محسوب می شود و از قضا بیشتر هم مخاطب دارد .ما با نوعی بازگشت ادبی روبرو هستیم ، بازگشت که ، چه عرض کنم
7
...
8
امسال از خرید یک کتاب فوق العاده راضی ام : خاک سور ، حسین فاضلی .
از ایشان قبلا دو کتاب شعر خوانده یودم . روی جلد خاک سور نوشته شده که رمان است . کتاب را ورق زدم ، و کلی تعجب کردم . عادت بینایی به چیزی می گوید رمان که 500-600 صفحه سیاه و پر شده باشد . خاک سور اینطور نیست . این کتاب را هنوز نخوانده ام ، اما از ظاهر کتاب معلوم است که با یکی از آن رمان های جانماز آب کش (کلاسیک ، سنتی ، مسخره) طرف نیستیم ، از آن رمان ها که نویسنده به سبب نبود تمکن و اشنا ، نتوانسته فاطما گل و کوزی گونی بسازد و مجبور شده پا جای پای فلوبر بگذارد و بنویسد . از همان رمان ها که همگی با گوشه ی چشمی به سینما و تلویزیون نوشته می شوند . خاک سور در اولین نگاه از این شیوه ی رایج فرسنگ ها به دور است
مدت هاست ادبیات داستانی نمی خوانم .بس که اکثر آثار یکنواخت ، کسل کننده و سنتی اند .( این گفته ی فرانسیس بیکن ِ نقاش در مورد آنچه ادبیات داستانی خوانده می شود هم بسیار مصداق دارد : می خواهم خیلی خیلی زیاد آنچه والری گفته است را انجام دهم : " دادن حس ، بدون کسالت ِ انتقال اش " و لحظه ای که داستان وارد می شود کسالت هم مستولی می شود ) اما خاک سور متفاوت است . قول می دهم . هنوز کتاب را نخوانده ام اما همین که همچنان در فرم های غیر عادی رمان نوشته میشود ، همین که یکنفر جرآت کرده و تلاش نکرده تا مثل بقیه باشد ، جای خوشحالی دارد

 

89


او را دیده ام ، آنقدر که بینایی ام جزیی از مایملک او محسوب می شود - در ستایش خرافه ( شناخت)


خواب بوده ام ، تمام عمر ، از همه طرف - از اعترافات یک راننده موفق هنگام مرگ


مصرف کننده : کمتر اصطلاحی تا این حد متظاهرانه است ( شاید تنها بتوان موسیقی پرمایه و اصیل ، موسیقی آدم حسابی ها را با آن مقایسه کرد ) مفعول را به جای فاعل جا زدن - می توان یک اصل اساسی برای اخلاق امروزی مراد کرد : جا نماز آب کشیدن


اولی : چرا چشمهایت را بر روی این واقعه بسته ای ؟ دومی : من چشم هایم را نبسته ام بلکه بینایی ام را با خودش تنها گذاشته ام . برخی وقایع در برخی مواقع تنها اینگونه به چشم می آیند 


بعد از یک مشاجره ظولانی : متاسفانه باید اعتراف کنم من مسئول قضاوت های اخلاقی تو نیستم . راستش را بخواهی ، من مسئول قضاوت های اخلاقی خودم هم نیستم 


ریشه ی افسردگی زن : چرا برای خودم مردی شده ام ؟


دهاتی می نگرد : یعنی اینها ابراهیم ندارند ؟ این خودپرستی امروزی آبروی هرچه بت پرستی را هم برده است 


88


آنچه امروزه درمان ناپذیر به نظر می آید ، وسواس همه گیر ِ سالم بودن است 


 ادبیات ِ کودکان یک زیاده گویی است . آدم بزرگ ها ، در هر سن و سالی که باشند ، تنها به کاسبی شان می پردازند و ادبیات هیچگاه متعلق به آنان نبوده است 


می گوید اروس ، اما بی آنکه بداند منظورش اریس بوده است ، تقصیری ندارد ، شباهت این دو بسیار بیشتر از ظاهرشان است 


نحوه ی استفاده ی نویسندگان از علائم نگارشی ، نظر آنان  نسبت به خوانندگانشان را فاش می کند - ویراستار خوب کسی است که خواننده را ابلهی در حد نویسنده فرض کند 


عقل عملی ، آنقدر عملی که دیگر عقل محسوب نمی شود ( این نکته در مورد آنچه عقل معاش خوانده می شود نیز صادق است )


او پارانویید است : در بدترین حالت ، اتفاقات دور و بر او سطحی تر و ابلهانه تر از تخیل او هستند 


چه انتظاری دارید ؟ من تنها به جمعه ها اعتقاد دارد - یک کارمند ، در جواب این سوال گزینش که به چه مذهبی اعتقاد دارد 


87


تقریبا تمامی ادیان چنین مضمونی را در خود دارند : دروغ نگو . یکی از معانی این عبارت می تواند این باشد : خودت را تحقیر نکن . امروزه بسیاری از کسانی که فکر می کنند بی دینی امکانپدیر است ( و خودشان را به عنوان نمونه نشان می دهند ) نیز دروغ نمی گویند ، آنها وظیفه ی حیاتی ِ تحقیر ِ خویش را به سازو کارهای اقتصادی سپرده اند . و البته اکثریت دروغگویان را نباید فراموش کرد : آنها به تمامی جزیی از این ساز و کار شده اند 


یک منتقد روبروی آینه ایستاده و به خودش نگاه می کند . پس از مکثی طولانی : متاسفانه خالق این اثر درک درستی از رئالیسم نداشته است


اولی : چرا با انسانها دشمنی نمی کنی ؟ دومی : آنها حقیرتر از آنند که دشمن من محسوب شوند . برای مبارزه و دشمنی ، من حیوانی مثل خودم را می طلبم 


با ژن هایش درددل می کند : چرا این ضعف ها هستند که همیشه تکامل می یابند ؟


در مرگ یکی از آشنایان حسابی زاری می کند . این گونه ، به خودش تسلی می دهد : بر خلاف این بیچاره ، من جاودانه ام 


دهاتی می نگرد : اینجا حسابی پیشرفت کرده است . می توان آن را اینگونه خلاصه کرد : خوشبختی افراد ، به قیمت بدبختی همگان 


روبروی باشگاه بدنسازی ایستاده ، و دهاتی می نگرد : این خدای پیشرفت هم آموزه های عجیبی دارد ، حمالی برای حمالی ، تازه برایش پول هم می دهند

 

86


در مطب زبانشناس : آقای دکتر ، به "علیرغم "  معتاد شده ام ، به " حالا ببینیم چه می شود " ...ببخشید وقتتان را گرفتم ، چشم ، ممنون که وقت گذاشتید ، از بذل توجه شما ممنونم...{می رود بیرون و دوبار برمی گردد } راستی ، به " از بذل توجه شما ممنونم " معتاد شده ام


استاد هنر می گوید : به قواعد پایبند باش . و این را نه از سر دلسوزی برای هنر ، که برای محترم شمردن جایگاه استادی اش موعظه می کند 


خوشبختانه زندگی کرده ام ، آنقدر که ... بیایید من را بیرون بکشید از زیر دست و پای خودم - درد دل با وصیت نامه 


بینایی ارتباطی ظریف با حافظه دارد ، آنچه قبلا دیده شده است بیشتر به چشم می آید 


 یک اداره : گوش ندارد . چشم دارد اما بینایی ندارد . بویایی قوی ( فردا چه خبر است ؟ ) بی زبان است ( کار اداری حرف ندارد ) دست دارد ، اما دست کشیدن ( به کارت بچسب )


خطاب به رییس اداره : متاسفانه به دلیل برخی مشکلات فیزیولوژیک قادر به لذت بردن از غزل و قصاید مدرن و پست مدرن نیستم و ترجیح می دهم خریت ام را با آهنگ های رپ مدیریت کنم ، او سپس مشکلات فیزیولوژیک اش را اینگونه شرح می دهد : داشتن بینایی ، و قدرت نظر افکندن ( گفتن ندارد ؛ اخراج می شود )


مضمون مشترک آثار هنری در عصر فعلی  : به لطف ساماندهی اقتصاد و اجتماع ، امروزه همه چیز در دسترس بشر است ، به غیر از دست هایش 


85


بهترین روز هفته آن روزی است که دارد تمام می شود - پاسخ مناسب برای این سوال ، طرح شده در آزمون استخدامی یک شرکت شیک : چه روز هفته را بیشتر دوست دارید


ایرادهایی که به یک حکومت به سبب عوام فریبی اش گرفته می شود ، خود ، عوامفریبانه اند . 


خیال می کردیم که آینده یک پزشک است ، حال آنکه یک بیماری است . تمام کشفیات در گذشته بستری شده اند - کلمب ، 2014


از آموزه های بزرگ آدم خواران : با معده ی خالی معده ی همدیگر را نخورید


کوچ نشین خطاب به جهانگرد : بدبخت ! تو دور خودت می گردی اما من دائما به خودم بر می گردم 


آنچه امروزه جامعه خوانده می شود : یک سوم کینه توزی ، یک سوم بخل و حسد ، یک سوم آدم


اتفاقی شنیده شد : وای عزیزم چقدر خوش گذشت . ایشالا زلزله بعدی هم بچه ها دور هم جمع بشن بریم کمک و با کلی خاطره  خوب برگردیم 


84


داستان های ناتمام کافکا : آنها نوشته شده بودند تا نا تمام باقی بمانند ، نا تمامی در آنها شکل و شیوه ای خاص از اتمام است . اینگونه ، معنی ِ اصلی آنها شکل میگیرد :  غیرممکن بودن تمامیت

 

دیدگاه انقلابی یک محافظه کار : وضع موجود غیر ممکن است  ، وضع موجود هر لحظه ساخته می شود

 

آنچه "انتزاع" خوانده می شود امکان پذیر نیست ، در صورتی که انتزاع وجود داشته باشد ، باید همه چیز را انتزاعی محسوب کرد ، و این تا حدودی امکان پذیر است

 

چنان به خواب فرو رفته است که خطاب به خودش – گیر کرده در یک کابوس – می گوید : حواست باشد صبح به موقع بیدار شویم

 

فریبکاری تقدیر : بگذار خیال کنند که آنها من را رقم می زنند

 

ادبیات پست مدرن : این روزها کلمات بازتاب سکوت محسوب می شوند

 

در زمانه ی ما تفکر نوعی تجمل به نظر می رسد ، اگر متظاهرانه نباشد ( کثافت خوشبخت ! این همه فراغت برای اندیشیدن را از کجا آورده است ؟) به همین دلیل از چنین ژستهایی در شعر خبری نیست ، چرا که شعر در ذات خودش همیشه متظاهرانه ترین پدیده بوده است ( شعر به این خاطر که سطحی بودن اعماق/تفکر/زبان  را عیان می کند متظاهرانه است )