210

"يكي از خاطرات مهندس ايرج حسابي از دكتر حسابي"

انيشتين سر سفره هفت سين دکتر حسابي

در زمان تدريس در دانشگاه پرينستون دکتر حسابي تصميم مي گيرند سفره ي هفت سيني براي انيشتين و جمعي از بزرگترين دانشمندان دنيا از جمله "بور"، "فرمي"، "شوريندگر" و "ديراگ" و ديگر استادان دانشگاه بچينند و ايشان را براي سال نو دعوت کنند.. آقاي دکتر خودشان کارتهاي دعوت را طراحي مي کنند و حاشيه ي آن را با گل هاي نيلوفر که زير ستون هاي تخت جمشيد هست تزئين مي کنند و منشا و مفهوم اين گلها را هم توضيح مي دهند. چون مي دانستند وقتي ريشه مشخص شود براي طرف مقابل دلدادگي ايجاد مي کند.

دکتر مي گفت: " براي همه کارت دعوت فرستادم و چون مي دانستم انيشتين بدون ويالونش جايي نمي رود تاکيد کردم که سازش را هم با خود بياورد. همه سر وقت آمدند اما انيشتين 20دقيقه ديرتر آمد و گفت چون خواهرم را خيلي دوست دارم خواستم او هم جشن سال نو ايرانيان را ببيند. من فورا يک شمع به شمع هاي روشن اضافه کردم و براي انيشتين توضيح دادم که ما در آغاز سال نو به تعداد اعضاي خانواده شمع روشن مي کنيم و اين شمع را هم براي خواهر شما اضافه کردم.

به هر حال بعد از يک سري صحبت هاي عمومي انيشتين از من خواست که با دميدن و خاموش کردن شمع ها جشن را شروع کنم. من در پاسخ او گفتم : ايراني ها در طول تمدن 10هزار ساله شان حرمت نور و روشنايي را نگه داشته اند و از آن پاسداري کرده اند.

براي ما ايراني ها شمع نماد زندگيست و ما معتقديم که زندگي در دست خداست و تنها او مي تواند اين شعله را خاموش کند يا روشن نگه دارد."

آقاي دکتر مي خواست اتصال به اين تمدن را حفظ کند و مي گفت بعدها انيشتين به من گفت:   " وقتي برمي گشتيم به خواهرم گفتم حالا مي فهمم معني يک تمدن 10هزارساله چيست. ما براي کريسمس به جنگل مي رويم درخت قطع مي کنيم و بعد با گلهاي مصنوعي آن را زينت مي دهيم اما وقتي از جشن سال نو ايراني ها برمي گرديم همه درختها سبزند و در کنار خيابان گل و سبزه روييده است."

بالاخره آقاي دکتر جشن نوروز را با خواندن دعاي تحويل سال آغاز مي کنند و بعد اين دعا را تحليل و تفسير مي کنند.. به گفته ي ايشان همه در آن جلسه از معاني اين دعا و معاني ارزشمندي که در تعاليم مذهبي ماست شگفت زده شده بودند.

بعد با شيريني هاي محلي از مهمانان پذيرايي مي کنند و کوک ويلون انيشتين را عوض مي کنند و يک آهنگ ايراني مي نوازند. همه از اين آوا متعجب مي شوند و از آقاي دکتر توضيح مي خواهند. ايشان مي گويند موسيقي ايراني يک فلسفه، يک طرز تفکر و بيان اميد و آرزوست. انيشتين از آقاي دکتر مي خواهند که قطعه ي ديگري بنوازند. پس از پايان اين قطعه که عمدأ بلندتر انتخاب شده بود انيشتين که چشمهايش را بسته بود چشم هايش را باز کرد و گفت" دقيقا من هم همين را برداشت کردم و بعد بلند شد تا سفره هفت سين را ببيند.

آقاي دکتر تمام وسايل آزمايشگاه فيزيک را که نام آنها با "س" شروع مي شد توي سفره چيده بود و يک تکه چمن هم از باغبان دانشگاه پرينستون گرفته بود. بعد توضيح مي دهد که اين در واقع هفت چين يعني 7 انتخاب بوده است. تنها سبزه با "س" شروع مي شود به نشانه ي رويش.. ماهي با "م" به نشانه ي جنبش، آينه با "آ" به نشانه ي يکرنگي، شمع با "ش" به نشانه ي فروغ زندگي و ...

همه متعجب مي شوند و انيشتين مي گويد آداب و سنن شما چه چيزهايي را از دوستي، احترام و حقوق بشر و حفظ محيط زيست به شما ياد مي دهد. آن هم در زماني که دنيا هنوز اين حرفها را نمي زد و نخبگاني مثل انيشتين، بور، فرمي و ديراک اين مفاهيم عميق را درک مي کردند.

بعد يک کاسه آب روي ميز گذاشته بودند و يک نارنج داخل آب قرار داده بودند. آقاي دکتر براي مهمانان توضيح مي دهند که اين کاسه 10هزارسال قدمت دارد. آب نشانه ي فضاست و نارنج نشانه ي کره ي زمين است و اين بيانگر تعليق کره زمين در فضاست. انيشتين رنگش مي پرد عقب عقب مي رود و روي صندلي مي افتد و حالش بد مي شود.

از او مي پرسند که چه اتفاقي افتاده؟

مي گويد : "ما در مملکت خودمان 200 سال پيش دانشمندي داشتيم که وقتي اين حرف را زد کليسا او را به مرگ محکوم کرد اما شما از 10هزار سال پيش اين مطلب را به زيبايي به فرزندانتان آموزش مي دهيد. علم شما کجا و علم ما کجا؟!"

خيلي جالب است که آدم به بهانه ي نوروز يا هر بهانه ي خوب ديگر ، فرهنگ و اعتبار ملي خودش را به جهانيان معرفي کند.

خاطرات مهندس ايرج حسابي

209

شام آخر

لئوناردو داوینچی هنگام کشیدن تابلوی شام آخر دچار مشکل بزرگی شد: می‌بایست نیکی را به شکل عیسی و بدی را به شکل یهودا، از یاران مسیح که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند، تصویر می‌کرد. کار را نیمه‌تمام رها کرد تا مدل‌های آرمانیش را پیدا کند. روزی در یک مراسم همسرایی، تصویر کامل مسیح را در چهره یکی از آن جوانان همسرا یافت. جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهره‌اش اتودها و طرح‌هایی برداشت. سه سال گذشت. تابلو شام آخر تقریباً تمام شده بود؛ اما داوینچی هنوز برای یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود.

 کاردینال مسئول کلیسا کم کم به او فشار می‌آورد که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند. نقاش پس از روزها جستجو، جوان شکسته و ژنده‌پوش و مستی را در جوی آبی یافت. به زحمت از دستیارانش خواست او را تا کلیسا بیاورند، چون دیگر فرصتی برای طرح برداشتن نداشت.

گدا را که درست نمی فهمید چه خبر است، به کلیسا آوردند: دستیاران سرپا نگه‌اش داشتند و در همان وضع، داوینچی از خطوط بی تقوایی، گناه وخودپرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه‌برداری کرد. وقتی کارش تمام شد، گدا، که دیگر مستی کمی از سرش پریده بود، چشم‌هایش را باز کرد و نقاشی پیش رویش را دید و با آمیزه‌ای از شگفتی و اندوه گفت: من این تابلو را قبلاً دیده‌ام. داوینچی با تعجب پرسید: کی؟ سه سال قبل، پیش از آنکه همه چیزم را از دست بدهم. موقعی که دریک گروه همسرایی آواز می‌خواندم، زندگی پر رویایی داشتم و هنرمندی ازمن دعوت کرد تا مدل نقاشی چهره عیسی شوم. (پائولو کوئیلو - برگرفته از کتاب شیطان و دوشیزه پریم)

*برای دریافت مطالب بروز وبلاگ بعلاوه مطالب بیشتر می توانید در گروه تیم بیلیونرزها عضو شوید*

 

208

لذت زندگی

دو میمون روی شاخه درختی نشسته بودند و به غروب خورشید نگاه میکردند.
یکی از دیگری پرسید: چرا هنگام غروب رنگ آسمان تغییر میکند؟
میمون دوم گفت: اگر بخواهیم همه چیز را توضیح بدهیم، مجالی برای زندگی نمی ماند. گاهی اوقات باید بدون توضیح از واقعیتی که در اطرافت میبینی، لذت ببری.
میمون اول با ناراحتی گفت: تو فقط به دنبال لذت زندگی هستی و هیچ وقت نمی خواهی واقعیتها را با منطق بیان کنی.
در همین حال هزار پایی از کنار آنها میگذشت.
میمون دوم با دیدن هزار پا از او پرسید: هزار پا، تو چگونه این همه پا را با هماهنگی حرکت میدهی؟
هزارپا جواب داد: تا به امروز راجع به این موضوع فکر نکرده ام.
میمون دوم گفت: خوب فکر کن چون این میمون راجع به همه چیز توضیح منطقی میخواهد.
هزار پا نگاهی به پاهایش کرد و خواست توضیحی بدهد:
خوب اول این پا را حرکت میدهم، نه، نه. شاید اول این یکی را. باید اول بدنم را بچرخانم، ...
هزار پا مدتی سعی کرد تا توضیح مناسبی برای حرکت دادن پاهایش بیان کند.
ولی هرچه بیشتر سعی میکرد، ناموفقتر بود. پس با ناامیدی سعی کرد به راه خودش ادامه دهد، ولی متوجه شد که نمیتواند.
با ناراحتی گفت: ببین چه بلایی به سرم آوردید. آنقدر سعی کردم چگونگی حرکتم را توضیح دهم که راه رفتن یادم رفت.
میمون دوم به اولی گفت: میبینی! وقتی سعی میکنی همه چیز را توضیح دهی اینطور میشود.
پس دوباره به غروب آفتاب خیره شد تا از آن لذت ببرد.

 

207

ویژن

رندی گیج، به یکی از مهم‌ترین پرسش‌هایی که در زمان هدف‌گذاری و رشد شخصی برای همه‌ی ما پیش می‌آید می‌پردازیم. مطلب امروز، مقدمه‌ای برای مطلب بعدی است که پرسش مهم را به بحث خواهیم گذاشت. بخوانید:

خطر واقعی

قبلا گفتیم که شما می‌توانید سه نوع ویژن داشته باشید: ویژن مثبت، ویژن منفی و ویژن خنثی.

هیچ کس نمی‌تواند بدون ویژن باشد. اگر شما ویژن مثبت نداشته‌باشید، ویژنتان حتماً منفی است یا خنثی.

آیا شما هم به این مشکل برخورده‌اید که گاهی ویژن شما از مثبت به خنثی و حتی منفی تغییر می‌کند؟ اگر شما هم مثل اکثر مردم (و از جمله خود من) باشید، این اتفاق هر از چندی می‌افتد.

یکی از مهم‌ترین علل چیست؟

گشتن با آدم‌های اشتباهی. آدم‌هایی که خودشان ویژن مثبت ندارند. و می‌دانید کدام گروه از مردم خطرناک‌ترند؟

آن‌ها که ویژن خنثی دارند. نه آن‌ها که ویژن منفی دارند. چرا؟

شما آدم‌های منفی را می‌شناسید. و معمولاً وقتی در اطرافتان هستند، شما حواستان هست. شما حرف‌های آن‌ها را به حساب نمی‌آورید؛ چون می‌دانید که گوینده‌ی این حرف‌ها یک آدم منفی است.

خطر واقعی، گروه دیگر است ... کسی که ممکن است دوست نزدیکی باشد؛ یا فامیل خیلی نزدیک؛ یا افرادی که شما هر روز با آن‌ها کار می‌کنید. کسی که فکر می‌کنید از شما حمایت می‌کند ولی در واقع باعث می‌شود شما انتظاراتتان را پایین بیاورید و انتظار خیلی کم‌تری از خودتان و در نتیجه از زندگی داشته‌باشید.

خوب ...افراد دور و بر شما چه‌طورند؟ چه جور اثری روی شما دارند؟

رندی گیج

*برای دریافت مطالب بروز وبلاگ بعلاوه مطالب بیشتر می توانید در گروه تیم بیلیونرزها عضو شوید*

 

206

قدرت سکوت

من هر روز را مثل همیشه شروع می‌کنم. با سکوت. و مطمئنم که این یکی از رازهای موفقیت من است.

من در سالن بدن‌سازی، فعالیت‌هایم را در سکوت، در حال نگاه کردن به روبه‌رویم انجام می‌دهم. وقتی می‌دوم، هیچ هدفونی در گوشم نیست. من هرگز در طول روز تلویزیون را روشن نمی‌کنم (اغلب شب‌ها هم همین‌طور) و حتی جز در ساعات خاصی از شبانه‌روز، موسیقی گوش نمی‌دهم. من هرگز در سفرهای ورزشی، با هم‌تیمی‌هایم هم‌اتاق نمی‌شوم؛ ترجیح می‌دهم تنها باشم. چون به نظر می‌رسد همه، به محض ورود به اتاق هتل، تلویزیون را روشن می‌کنند. خیلی‌ها در خانه هم همین کار را می‌کنند. این کار ذهن و تمرکز شما را به هم می‌زند و شما را مضطرب می‌کند.

زمان‌های سکوت، به شما اجازه می‌دهد فکر کنید؛ به ویژه به مسائل مهمی که همیشه نادیده گرفته می‌شوند. و این کار، شما را آرام می‌کند؛ تا با آگاهی بالاتری عمل کنید. خیلی مهم است که هر روز، زمان ساکتی برای خودتان داشته‌باشید. خوب؛ در این باره چه می‌کنید؟

رندی گیج

*برای دریافت مطالب بروز وبلاگ بعلاوه مطالب بیشتر می توانید در گروه تیم بیلیونرزها عضو شوید*

205

فیلمنامه شما

«درباره‌ی رؤیایتان فکر کنید. رؤیایتان می‌تواند هرچیزی باشد. یک فوتبالیست؛ یک پیانیست در کنسرت و ... یک روز متوسط شما چه‌گونه است؟ در آن صورت چه می‌کردید؟

فیلم‌نامه‌ی یک روز زندگی‌تان را بنویسید. با بیدار شدن در صبح شروع کنید و روز را بنویسید. ممکن است با بوی قهوه‌ای شروع کنید که صبح از خواب بیدارتان می‌کند. نسیم را روی صورتان احساس می‌کنید. صدای سگی را که در حیات با خوش‌حالی پارس می‌کند می‌شنوید. بعد می‌توانید جزئیات صبحانه‌تان را توصیف کنید؛ و مکالمه‌ی صبحتان را با همسرتان.

بعد ... می‌توانید لامبورگینی‌تان را تشریح کنید؛ لامبورگینی با صندلی‌های چرمی که با آن به هتل محل برگزاری کنفرانس می‌روید. همه از شما استقبال می‌کنند؛ چه ازدحامی است وقتی شما به روی صحنه می‌روید! نکته‌ی کلیدی این است که شما همه‌ی چیزهایی را که احساس می‌کنید شرح دهید و تصویر را تا آن‌جا که ممکن است واضح بکشید.

جزئیات را فراموش نکنید. اگر برای صبحانه کیک توت‌فرنگی خانگی با پنیر خامه‌ای می‌خورید، بنویسید. شما باید روز کاملتان را بنویسید؛ روزی که شما می‌خواهید ظاهر کنید.

این فیلم‌نامه را به هیچ کس نشان ندهید؛ مگر کسانی که شما را به شدت تشویق و حمایت می‌کنند. خیلی‌ها از عامه‌ی مردم، فقط حسودی خواهند کرد و شما را نقد می‌کنند. آن را فقط با کسانی مطرح کنید که می‌توانید روی آن‌ها به عنوان هم‌راهان مسیر موفقیت حساب کنید.

این فیلم‌نامه را جایی در دست‌رس بگذارید؛ مثلاً کیفت دستی یا کیف پولتان تا هر روز آن را ببینید. وقتی در صف سوپرمارکت هستید، به جای خواندن اعلان‌ها چند پاراگراف را بخوانید. وقتی در طول روز تحت فشار و استرس قرار می‌گیرید، وقتی فشار روانی را احساس می‌کنید، در را ببندید، تلفن را بکشید و برای 5 دقیقه، تنها فیلم‌نامه‌تان را بخوانید.

فیلم‌نامه‌تان شما را متمرکز خواهد کرد. شما را آرام خواهد کرد و شما را با برنامه‌ریزی مثبت و ذهن ناخودآگاهتان، تقویت خواهد کرد. این وسیله، قدرتمندترین ابزار است برای آن‌که فراوانی خود را بپذیرید!

نوشتن را همین امروز شروع کنید.»

بخشی از فصل دوم کتاب: فراوانی خود را بپذیرید. نوشته‌ی رندی گیج

*برای دریافت مطالب بروز وبلاگ بعلاوه مطالب بیشتر می توانید در گروه تیم بیلیونرزها عضو شوید*

204

رتبه های اول ايران در دنيا

1- بيشترين توليد پسته
2- بيشترين توليد خاويار
3- بيشترين توليد خانواده توت
4- بيشترين توليد زعفران (80% کل توليد جهانی)
5- بيشترين توليد زرشک
6- بيشترين توليدميوه آلويي (از قبيل شفت وگيلاس وغيره )
7- بالاترين دمای ثبت شده روی سطح زمين (70.7 درجه سانتيگرد در کوير لوت)
8- بيشترين تلفات انسانی در سرما و کولاک برفی (4000 نفر در کولاک سال 1350 کشته شدند، ميزان بارش برف 8 متر در 5 روز)
9- بزرگترين واردکننده گندم
10- بيشترين فرار مغز ها
11- بيشترين نسبت زن به مرد در مدارس و دانشگاه ها (1.23 زن در مقابل هر مرد)
12- بالاترين ميزان تشعشات زمينی، با شدت سالانه 260 ميلی سيورت در رامسر (مقايسه= يک عکس راديوگرام سينه 0.05 ميلی سيورت، ميدانهای اطراف چرنوبيل 25 ميلی سيورت)
13- بيشترين تعداد زمينلرزه های بزرگ (بالای 5.5 ریشتر)
14- دقيقترين تقويم دنيا (تقويم جلالی)
15- بيشترين مصرف ترياک و هرويين (امريکا بيشترين مصرف كوكايين را دارد)
16- بيشترين تعداد تغيير پايتخت در طول تاريخ (تهران سي و دومين پايتخت ايرانست)
17- کهنترين کشور دنيا (تاسيس شده در 3200 سال قبل از ميلاد مسيح)
18- ميزبان بزرگترين جميعت مهاجر جهان (اکثرا عراقی و افغانی)
19- بزرگترين توليد کننده فيروزه
20- بزرگترين منابع روی در جهان
21- بزرگترين توليد کننده و صادر کننده فرش های دست بافت (75% کل توليد جهانی)
22- بيشترين شتاب پيشرفت توليد علم و تکنولوژی در جهان (340000% رشد در طول 37 سال 1349-1387، شتاب رشدی يازده برابر متوسط جهان در سال 1388, رشد سالانه کنونی 25.7%)
23- بزرگترين سيستم بانکی اسلامی (کل سرمايه 236 ميليارد دلار)
24- بالاترين ميزان وابستگی به انرژی (بيشترين اتلاف انرژی در جهان)
25- بزرگترين منابع انرژی هيدروکربن (گاز و نفت با هم، با ارزش 14000 ميليارد دلار بر حسب قيمت جهانی 75 دلار هر بشکه نفت)
26- بالاترين تناسب ذخاير به توليد برای نفت در جهان(با ميزان توليد کنونی ايران معادل 89 سال ذخاير نفتی دارد)
27- ارزانترين پايتخت جهان (طبق تحقيق شبکه خبری سي ان ان تهران ارزانترين پايتخت جهانست)
28- بزرگترين فوران چاه نفت در تاريخ (نشت چاه نفتی قم در سال 1335 سه ماه ادمه داشت با فوران روزی 125000 بشکه نفت، ارتفاع فوران 52 متر، مقايسه با نشت نفتی خليج مکسيکو با خروج سه ماه 53000 بشکه در روز)
29- بالاترين آلودگی ديوکسيد گوگرد در هوای شهری
30- قديميترين منبع مصنوعی يا ساختگی آبی جهان با قدمت 2700 سال (قنات گناد آباد هنوز هم آب 40000 نفر را فراهم ميکند)
31- بزرگترين مجموعه جواهرات در جهان (جوهرات شاهی ايران در موزه بانک مرکزی ايران بزرگترين گنجينه جوهرات جهانست)
32- کهنترين امپراتوری جهان (هخامنشيان اولين ابرقدرت تاريخ بودند و در اوج قدرت بر 44% کل جميعت جهان حکومت ميکردند که اين بالاترين درصد جميعت تحت يک دولت در تاريخ هم هست)
33- بيشترين تعداد تلفات در جنگ شيميايی (100000 کشته و 100000 زخمی در جنگ با صدام، ايران همچنين دومين رتبه تلفات تاريخ را بر اثر سلاح های کشتار دست جمعی بعد از ژاپن دارد)
34- بيشترين تعداد و تناسب شيعه گان در جهان (89% جميعت ايران)
35- بالاترين رشد مصرف گاز طبیعی
36- بيشترين رشد تعداد خودروهای گازسوز

*برای دریافت مطالب بروز وبلاگ بعلاوه مطالب بیشتر می توانید در گروه تیم بیلیونرزها عضو شوید*

203

توصیه جالب بزرگترین میلیاردر جهان به دخترش


بيل گيتس در ۵۵ سالگي به آرزوهاي مالي خيلي از ما رسيده است. عكس او بارها روي جلد مجلاتي از جمله تايم وفوربز بوده وشركت مايكروسافت كه در سال ۱۹۷۵ همراه با پل آلن كارش را شروع كرد حالا بيش از ۴۰۰ ميليارد دلار ارزش دارد.

 گيتس به شكل رسمي دومين مرد ثروتمند جهان است. سال قبل پس از نزديك به دو دهه جايگاهش در صدر رده بندي را به كارلوس اسليم مكزيكي واگذار كرد چرا كه بيش از ۲۸ ميليارد دلار را صرف كارهاي خيريه كرد اما هنوز هم ۵۶ ميليارد دلار ثروت شخصي دارد.

 به گزارش  خبر،اصولابا اين همه پول و شهرت نگراني نبايد معنايي در زندگي او داشته باشد اما او صحبت درباره خانواده اش را اين چنين شروع مي كند:«من به بچه ها تاكيد كرده ام آهنگهاي ليدي گاگا را گوش نكنند و مراقب اشعاري كه بدآموزي دارند باشند. خوشبختانه جنيفر( ۱۵ ساله ) و روري( ۱۲ ساله ) اين موضوع را درك كرده اند و مراقب خواهر كوچكشان فوب ( ۹ ساله ) هستند تا آهنگهاي نامناسب را گوش نكند.»

*برای دریافت مطالب بروز وبلاگ بعلاوه مطالب بیشتر می توانید در گروه تیم بیلیونرزها عضو شوید*

202

امیدم نسوخته است

روزی بازرگان موفقی از مسافرت بازگشت و متوجه شد خانه و مغازه اش در غیاب او آتش گرفته و کالا های گرانبهایش همه سوخته و خاکستر شده اند و خسارت هنگفتی به او وارد امده است .
فکر می کنید آن مرد چه کرد؟!
مرد تاجر پس از نابودی کسب پر رونق خود ، تابلویی بر ویرانه های خانه و مغازه اش آویخت که روی آن نوشته بود :
مغازه ام سوخت ! اما امیدم نسوخته است ! فردا شروع به کار خواهم کرد!

*برای دریافت مطالب بروز وبلاگ بعلاوه مطالب بیشتر می توانید در گروه تیم بیلیونرزها عضو شوید*

201

آرامش و نا آرامي

یه پسر و دختر کوچولو داشتن با هم بازی میکردن. پسر کوچولو یه سری تیله داشت و دختر کوچولو چندتایی شیرینی با خودش داشت. پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت من همه تیله هامو بهت میدم؛ تو همه شیرینیاتو به من بده. دختر کوچولو قبول کرد.
پسر کوچولو بزرگترین و قشنگترین تیله رو یواشکی واسه خودش گذاشت کنار و بقیه رو به دختر کوچولو داد. اما دختر کوچولو همون جوری که قول داده بود تمام شیرینیاشو به پسرک داد.
همون شب دختر کوچولو با ارامش تمام خوابیدو خوابش برد. ولی پسر کوچولو نمی تونست بخوابه چون به این فکر می کرد که همونطوری خودش بهترین تیله اشو یواشکی پنهان کرده شاید دختر کوچولو هم مثل اون یه خورده از شیرینیهاشو قایم کرده و همه شیرینی ها رو بهش نداده

نتیجه اخلاقی داستان

عذاب وجدان هميشه مال كسي است كه صادق نيست
آرامش مال كسي است كه صادق است
لذت دنيا مال كسي نيست كه با آدم صادق زندگي مي كند
آرامش دنيا مال اون كسي است كه با وجدان صادق زندگي ميكند

*برای دریافت مطالب بروز وبلاگ بعلاوه مطالب بیشتر می توانید در گروه تیم بیلیونرزها عضو شوید*